مناسبات سبک زندگی و هنر
محمد قائم خانی؛ مناسبات سبک زندگی و هنر
اکثر پژوهندگان عرصهی هنر، در پی یافتن نسبتی مشخص و شستهرفته از هنر و زندگی هستند؛ نسبتی که در چند جمله، تکلیف هنر و زندگی را روشن کرده و برای کارهای روزمره و تولید محصولات هنری، نسخه بپیچد. اما برای یافتن رابطهی هنر و زندگی چارهای جز دیدن صحنهی زندگی از افقی تمدنی نیست.
گروه سبک زندگی و خانواده برهان/ محمد قائم خانی؛ اکثر پژوهندگان عرصهی هنر، در پی یافتن نسبتی مشخص و شستهرفته از هنر و زندگی هستند؛ نسبتی که در چند جمله، تکلیف هنر و زندگی را روشن کند و برای کارهای روزمره و تولید محصولات هنری، نسخه بپیچد. حتی گاهی چنان این اشتیاق فوران میکند که کار به گفتن جملاتی چون «نسبت هنر و زندگی یا تطابق است یا تباین است، یا تداخل» میافتد. یعنی کار طلب ارائهی یک تصویر مشخص از رابطهی این دو پدیدهی تمدنی چنان بالا میگیرد که عرصه از هر گونه عمیقاندیشی خالی شده و صرفاً به ارائهی گزارشهایی برای ادای تکلیف بسنده میشود.
اما اگر کسی باشد که بخواهد به رابطهی عمیق هنر و زندگی فکر کند و در پی یافتن ریسمانی محکم جهت ایجاد همبستگی غیرقابل خدشه میان دو مفهوم مذکور باشد، چارهای جز دیدن صحنهی زندگی از افقی تمدنی ندارد. وقتی به نسبت هنر و زندگی از دیدگاهی غیرتمدنی و از افقی پایینتر از ماهیت واقعی همبستگی این دو نگریسته میشود، بخش عمدهای از معارف مربوط به هنر از دست میرود و بدل به نوعی تحقیق از سر وا کردنی میشود. هنر اگر برای کسی جدی باشد، جوهری اصیل نزد او پیدا میکند و از این رو، با همهی زندگی پیوند میخورد.
گاهی میتوان از دیدگاهی انسانی، به سبک زندگی نگاه کرد. «چه بپوشم؟ چه بخورم؟ کی بخوابم؟ چگونه بخوابم؟ چه رشتهای بخوانم؟ چه همسری برگزینم؟ چه دوستی داشته باشم؟ با چه وسیلهای به محل کار بروم؟ با چه گروهی مشورت بکنم؟ با چه گروهی مشورت نکنم؟ چه ورزشی انجام بدهم؟» و هزاران هزار سؤال دیگر، همه و همه ذیل عنوان سبک زندگی مطرح میشوند و برای هر کسی، به نحوی به پاسخهایی میرسند.
سبک زندگی مولود همهی وجوه انسانی است، ولی در عین حال، هیچ کدام آنها نیست. در فهم سبک زندگی، چه چیزی تعیینکنندهتر از اخلاق؟ اما سبک زندگی اخلاق هم نیست. چه امری مهمتر از افکار؟ ولی سبک زندگی غیر از افکار است؟ احوال و ملکات، گرایشها و گزینشها، تشویقها و تنبیهها، رفتارها و گفتارها، همه و همه، در نسبت فرد با سبک زندگی مشخص میشوند و هر کدام، دریایی مواج از بروزات پیچیدهی انسانی هستند. اگر قرار باشد تکلیف سبک زندگی یک فرد مشخص شود، باید نسبت او با همه چیز معین گردد تا بتوان نظری دقیق داد. علم، فلسفه، اخلاق، معیشت، هنر، مناسک، جامعه و از همه مهمتر دین، از جملهی عوامل دخیل و بسی تأثیرگذار بر سبک زندگی هستند. سبک زندگی هر شخص، به همهی وجوه انسانی او مرتبط هستند.
ممکن است سبک زندگی بین افراد یک جامعه تنوع زیادی داشته باشد، ولی تعداد معدودی از آنها، به سبک زندگی اجتماعی تبدیل میشوند. در هر جامعهای، بنا به اهداف، گروههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، جریانهای اجتماعی، جغرافیا و تاریخ، قوانین، نوابغ و نخبگان، خصایص بارز و شاخص فردی و جمعی، یک نوع خاصی از سبک زندگی همهگیر میشود و جهت کلی زندگی اکثر افراد جامعه، به آن پیوند میخورد. اینجا نقطهی اتصال هویت فردی افراد با اجتماع است؛ جایی که هویت جمعی شکل میگیرد. هویت، مقوم سبک زندگی است و زندگی، عرصهی بروز و ظهور تفصیلی هویت. هویت فرد، سبک زندگی او را میسازد و هویت جامعه، سبک زندگی جمعی جامعه را.
اگر قرار باشد تکلیف سبک زندگی یک فرد مشخص شود، باید نسبت او با همه چیز معین گردد تا بتوان نظری دقیق داد. علم، فلسفه، اخلاق، معیشت، هنر، مناسک، جامعه و از همه مهمتر دین، از جملهی عوامل دخیل و بسی تأثیرگذار بر سبک زندگی هستند. سبک زندگی هر شخص به همهی وجوه انسانی او مرتبط هستند.
در میان جوامع بسیار موجود بر زمین، برخی از آنها دارای جوهری هستند که در طول زمان، رشد میکند و بالنده میشود و چیزی به نام تمدن را به وجود میآورد. همهی جوامع، تمدنساز نیستند و تنها در مقاطعی از تاریخ، پدید میآیند و کوتاهمدتی میزیند و سپس میروند و جای خویش، به اجتماعی دیگر میدهند. ولی برخی از جوامع، این قدرت را دارند. گوهری در درون آنهاست که در هر دورهی تاریخی، در شأنی به ظهور میرسد و در زمان، به سمتی خاص پیش میرود. شئون منتشرهی چنین جامعهای در طول زمان، تمدنی را ایجاد میکند که آغاز و بلوغ و انجامی دارد.
اگر بخواهیم به زبان بندهای بالا صحبت کنیم، هویت اجتماعی از چنان قدرتی برخوردار است که توانایی مانایی در زمان را پیدا میکند که میتواند همراه با رشد و تکامل یا سقوط و تنزل باشد. این هویت پویای کلی را که در هر برههای از تاریخ آن جامعه، به شکلی خاص بروز میکند، هویت تاریخی یا تمدنی مینامیم. همان طور که هویت اجتماعی، همواره بر هویت فردی آحاد جامعه سایه میاندازد، سایهی هویت تمدنی نیز هماره بر سر هویت اجتماعی هر عصری گسترده است. از این رو، میتوان نوعی از سبک زندگی تمدنی را در این گونه جوامع تشخیص داد که با هویت جوامع پیوند تنگاتنگی دارد و همان هم، عامل مانایی آن است.
اگر با چنین دیدگاهی، به سراغ نسبت هنر و زندگی برویم، ابعاد متنوعی از هنر را کشف خواهیم کرد. از آن رو که هنر از معدود پدیدههای انسانی تمدنی است، در همهی لایههای هویتساز زندگی حضور دارد و شکل و قالب خاصی مییابد. اولین مرحله از فهم نسبت عمیق هنر و زندگی، تأثیراتی است که بر تکتک افراد جامعه میگذارد. انسانها در طول زندگی خود، در سطوح مختلفی با هنر در ارتباطاند و از آن تأثیر میپذیرند یا بر دیگران اثر میگذارند.
نسبت هنر و انسان، وجودی است. به عبارت دیگر، هنر از بروزات و تأثرات ساحات نفس است که در شرایط خاصی، تجلی خاصی پیدا میکند. هنر تصرف انسان (هنرمند) در محیط پیرامون و انسانهای دیگر، از مبدأ نفس است. هنر، بسط جواهر مندمج در نفس هنرمند است که در طی تولید محصول هنری، باز شده و بسط پیدا میکند. هنر، بیرون آمدن «خود» از پردههای گوناگون، و نمایش مبسوط و مفصل جلوههای مبهم و پنهانمانده از وجود اوست. هنر، به صورت مستقیم از هویت هنرمند اثر میگیرد و در شکلگیری هویت افراد، جامعه و تمدن، نقش بازی میکند. هنر، تجسد و تجسم نفس فرد است که تحت تأثیر هویت اجتماعی و تاریخی نیز قرار دارد و بنا بر قدرت تأثیر، بخشی از هویت فردی، اجتماعی و تاریخی آینده را میسازد.
هویت فردی شخص ابعاد گوناگونی دارد که هنر از طریق اثرگذاری بر همهی آن ساحات، سبک خاصی از زیستن را به وجود میآورد. بخشی از هنرها، روی بینش انسانها متمرکزند، به صورت مستقیم با آن درگیرند و تحولی در این ساحت نفسانی ایجاد میکنند. به طور مشخص، ادبیات و هنرهای نمایشی، تأثیرات شدید و عمیقی بر بینش افراد دارند.
جدای از این هنرها، هنرهای دیگر هم اثرات جدی فراوانی بر بینش مخاطب دارند. موسیقی، وقتی با شعر در میآمیزد، اثرات عمیقی بر بینش شنوندگان ایجاد میکند. هنرهای تجسمی مرتبط با شعر یا متون خاص دیگر به ویژه قرآن، به صورت غیرمستقیم، بینش افراد را تغییر میدهند. در مورد خوشنویسی، این اثر از حاشیه بیرون آمده و وارد متن میشود. بعضی از نقاشیها که حاوی نوعی روایت از جهان و انسانها هستند نیز بر بینش افراد مؤثرند.
اما عمق اثرگذاری هنر بر انسانها، مربوط به گرایشهای آنهاست. همهی هنرها، بلااستثنا بر گرایشهای مخاطبان خود اثر میگذارند. این گرایشها نه تنها از کلیت هنر، بلکه از هر جزء از آن نیز تأثیر میپذیرند. حتی هنر میتواند گرایشهایی را در مخاطب به وجود بیاورد که هیچ پیشینه و زمینهای در مخاطب ندارد. گرایشهای رحمانی یا نفسانی، در همهی قالبهای هنر حضور دارند و مخاطبان را به جهات ویژهای سوق میدهند. این اثرات، طیف وسیعی دارند. از اثرات عمیق و کلی بر روح مخاطب تا اثرات مقطعی و جزئی بر روان او، گسترهی عظیمی از گرایشهای تحت تأثیر هنر را تشکیل میدهند و از آنجا که گرایشهای انسان، بر همهی ساحات دیگر او، از جمله بینش و رفتار اثر میگذارد، همهی هنرها بر همهی ساحات انسانی اثرات شگرفی مینهند.
ساحت رفتار افراد هم به شدت تحت تأثیر هنر است. بسیاری از هنرها، به ویژه موسیقی و رقص و هنرهای نمایشی، الگوهای رفتاری خاصی در انسان پدید میآورند. رفتارهای که در صورت تکرار، میتوانند قسمت مهمی از هویت را تشکیل دهند و حتی به بخش اصیل آن بدل گردند. هم در هنرهایی که به صورت مستقیم با دین ارتباط دارند، مانند قرآنخوانی یا مداحی و هم در هنرهایی که به ساحات دیگر رفتارهای انسان، مانند تفریح، مرتبطاند اثرات متعدد و متنوع حس میشود.
بخش دیگری از زندگی، که هیچ گاه خالی از هنر نبوده است، ابزارهایند. ابزارها و فضاها، امتداد زندگی انسان در محیط پیراموناند و از همین رو، دارای هویت هستند. یکی از عوامل بسیار مهم در تعیین این هویت، هنر است. چه در هنرهای سنتی که در تولید بسیاری از ابزارها حضور مستقیمی داشتند و چه در هنرهای جدید که بیشتر نقش حاشیهای را در ساخت ابزارها ایفا میکنند، پیوند هویت ابزار با هنر، مشهود و معلوم است. در هر ابزار، بخشی از هویت انسانی تجسد پیدا میکند و در صورت فراگیر شدن آن ابزار، به هویت جمعی تبدیل میشود و چون عمیقترین و بیشترین اثرگذاری معماری و هنرهای تجسمی بر فضاها و ابزارهاست، نقش آنها در هویتبخشی به جامعه اساسی و بیبدیل میگردد که اگر دارای ویژگیهای خاصی باشد، میتواند هویت تاریخی و تمدنی را هم شکل دهد.
اگر همین هنرهای هویتساز از حد افراد جامعه فراتر روند و در شکلدهی به هویت جمعی سهیم شوند، بخشی از سبک زندگی اجتماعی را میسازند؛ یعنی در سطحی بالاتر، همان اثرات گرایشی، بینشی، رفتاری و ابزاری هنر به اثرات رسانهای، عادتی، مناسکی و تجهیزاتی تبدیل میگردد. ادبیات و هنرهای نمایشی، رسانهها را میسازند که در صورتبخشی و جهتدهی به جامعه نقشی یگانه دارند. پیامهایی که به صورت مستقیم در شعر و در نتیجه موسیقی و خوش نویسی قرار دارند و نیز آنها که در قصهها موجودند و بالتبع، در ادبیات داستانی و تئاتر و سینما حاضرند، بخش مهمی از بینش اجتماعی و معرفت جمعی را میسازند. حتی در قالبی چون رمان، هنر به فلسفه نزدیک میشود تا به صورت مستقیم، در ساخت بینش اجتماعی سهم پیدا کند.
قالبهای دیگر هنر هم بر معرفت اثرگذارند. مثلاً هنر نقاشی که در دوران مدرن تا عکاسی و سینما امتداد پیدا کرده است، اثر معرفتی خاصی بر مخاطب دارد. رخت بر بستن تأویل و فهم متافیزیکی از زندگی در جوامع مدرن، بیشک تحت تأثیر بسط ناگهانی این هنر بوده است.
از آن رو که هنر از معدود پدیدههای انسانی تمدنی است، در همهی لایههای هویتساز زندگی حضور دارد و شکل و قالب خاصی مییابد. اولین مرحله از فهم نسبت عمیق هنر و زندگی، تأثیراتی است که بر تکتک افراد جامعه میگذارد. انسانها در طول زندگی خود، در سطوح مختلفی با هنر در ارتباطاند و از آن تأثیر میپذیرند یا بر دیگران اثر میگذارند.
جدای از بحث معرفت، هر کدام از هنرها عادات خاصی را در اجتماع پدید میآورند. عاداتی که شکل کلی اجتماع را میسازد و یکی از مهمترین ساختارهای نامرئی تربیتی جامعه محسوب میشود. تقریباً همهی بخشهای هنر، عادات اجتماعی خاصی میآفرینند که بر جهانبینی و ایدئولوژی مشخصی بنا شدهاند. هر کدام از این عادات، قسمت عمدهای از زندگی اجتماعی را اشغال میکنند و سبک زندگی جمعی را میسازند. مناسک اجتماعی هم که شبکهای از رفتارهای هماهنگ و منظم هستند، به تمامه با هنرهای گوناگون گره خوردهاند.
نقش موسیقی در این بخش، بسیار پررنگ است. موسیقی به علت اثرات شدید و سریع، توانایی استحکام بخشیدن به مناسک و قوت دادن به آنها را دارد. رقص، معماری و هنرهای تجسمی نیز با مناسک عجین شدهاند و به آن شاخ و برگ زیادی دادهاند. بخش مهمی از ادبیات جوامع نیز به مناسک اجتماعی آنها، اعم از دینی و غیردینی، اختصاص دارد. این مناسک که خود حاوی پیامها و عادتهای خاصی هستند، توانایی زیادی در یکسانسازی و هویتبخشی به زندگی اجتماعی دارند. اینجا جایی است که افراد فردیت خود را کنار میگذارند و به کلی در اختیار اجتماع قرار میگیرند. بر خلاف اثر هنر در ساخت فضاها و تجهیزات زندگی که فرصت بروز فردیت اشخاص را فراهم میکند و امکان ظهور شخصیت متنوع افراد گوناگون را به وجود میآورد. فضاها و تجهیزات زندگی در هر جامعه، نشاندهندهی هویت جمعی و در عین حال، معینکنندهی تفاوتها و تکثرات موجود در جامعهاند. هویت فردی و جمعی، در تجهیزات و ابزارهای رایج در اجتماع، به تعین رسیده و به عنوان پیامی متحرک، رسانهای کوچک و در عین حال اثرگذار میشود.
از میان آثار هنری که بر هویت جامعه اثرگذارند، قلههای سر برمیآورند که از حصار زمان بیرون میروند و الهامبخش جوامع آتی میگردند و بدین ترتیب، نمودی تمدنی مییابند. از میان انبوه فضاها و ابزارهایی که در یک جامعه به وجود میآیند، برخی هویتی فرازمانی پیدا کرده و حامل آن تمدن میگردند. برخی از مصادیق معماری یا هنرهای تجسمی، چنان هویت را به تجسد میکشند که نخ تسبیح الهامبخشی در زمانهای مختلف میگردند. برخی از مجسمههایی که در ارتباط با آیینهای بتپرستی گذشته ساخته شدهاند، چنان هویت فراتاریخی را در خود نگه داشتهاند که هنوز هم بزرگترین سرچشمهی انتشار آن جهانبینی و ایدئولوژی هستند. برخی از مناسک بهجامانده از سدههای گذشته، توانستهاند مردم امروز را با صدها سال قبل پیوند بزنند و روح تمدن را در زمان جاری کنند.
همچنین قلههای ادبی هر تمدنی، معرفت و دانش را نسل به نسل و جامعه به جامعه، از دستبرد زمان محفوظ نگه داشته و میراث حکمی بزرگی از تاریخ، به یادگار گذاشتهاند که هنوز هم سرمنشأ تحولات و تحرکات متعددی است. اما هویتبخشی تمدنی تنها از طریق شاهکارهای هنری انجام نمیشود. گاهی یک محصول هنری ساده یا تجمع آثار هنری نه چندان بزرگ، سهمی بیبدیل در یک تمدن بازی میکنند. چه بسیار معارفی که از طریق نواهای محلی سینه به سینه شده و پیش آمده است. چه بسیار عاداتی که در اثر رشد هنرهایی خاص، نسل به نسل به ارث رسیده و حتی به ویژگیهایی خلقی و جسمی تبدیل گشتهاند و پشت به پشت، در لایهای پنهان، در جامعه ماندهاند. چه بسیار ابزارهایی کوچک که به علت پیوند خوردن با آن هویت فرااجتماعی، ماندگار شده و جوامع را سر و شکل دادهاند. پس اثر هنر بر هویت تمدنی، تنها به واسطهی شاهکارها نیست، بلکه از طریق آثار کوچک و معمولی نیز انجام میپذیرد.
با این دیدگاه، هر هنری با هر ابعادی میتواند اثراتی عظیم در سبک زندگی داشته باشد. مهمتر از قالب و شکل هنر، محتوای هنر و جان هنرمند است که در میزان اثرگذاری تعیینکننده است. ممکن است اثری چندان پیچیده و عجیب نباشد، اما در انسانها و جوامع و حتی تمدنها نفوذ کند، گسترش یابد و سبک زندگی خاصی بیافریند. هر اثر هنری عمیق، روحی است که از هنرمند در محیط پیرامون دمیده شده و منتج به خلقی ماندگار میشود. اگر نفس هنرمند مهذب باشد، میتواند باقیات صالحات ممتدی در پی داشته باشد و اگر بر مسیر شیطان باشد، عقابی پایانناپذیر خواهد داشت.
از این رو و به علت همین جایگاه مهم است که هنرمند باید از هر گونه ابتذال بگریزد و مراقب فروکاست در معنا باشد تا اثری لایق زندگی انسانها خلق شود. هنرمند باید بداند که هر اثر هنری، بخشی از زندگی خودش، اطرافیانش، جامعه و تمدن است و هویت او را ماندگار میکند. اگر هنرمند بار این مسئولیت بزرگ را بر شانههای خویش احساس کند، هنرش را به پای هواوهوس، شهوات و نفسانیات نمیریزد و خرج دنیای زودگذر نمیکند. هر هنرمند در تولید هر محصولی، بر مرکز جهان ایستاده است.(*)
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 22:5 توسط حاجی غیاثیان و صدیق آرانی
|
و الله انسان را خلق کرد و خوب و